امـشــب دوبـاره اومــــدی تـا رویــا هــام رنـگی بشــه
شــایـد همـین خــواب عمـیـق پـایـان دلتنگی بشـه
امشــب دوبـاره اومــدی تـا خــوابمــو رنـگی کنـی
تـا چشمــای مغــرورمـو درگـیـر بی صـبـری کـنی
دارم نـگاهــت میکـنم داری ازم دل میـبری
چشــم بر نمیــدارم ازت تــو از همــه زیـبا تــری
سیگارم را از پنجره می تکانم…
دنیای شما زیر سیگاری من است….
****
چه خوش خـــیـــال بــــودم...
که همیشـــــه فکر میکردم درقـــلــب تو محــــــکومم...
به حبــــــس ابد...
به یکباره جا خوردمــــــــــــ...
وقتی زندانبان به یکباره برسرم فریـــــــــاد زد....هی تو...
آزادی!!!
وصدای گام های غریبه ای که به ســــــــلول من می آمد.
برچسبها: حبس ابد , تنهایی , من و تصویر تو , غم , حبس ابد , سلول تنهایی من ,